عصر امامت حضرت رضا (علیه السلام) بود، و آن حضرت در خراسان به سر مى برد، شخصى مسافر، از پشت نهر بلخ به حضور آن حضرت آمد و عرض کرد:
من از شما مساله اى مى پرسم ، اگر جواب آن را آن گونه که خودم مى دانم بدهى ، امامت
تو را مى پذیرم .
امام : هر چه خواهى بپرس .
مرد مسافر: به من بگو پروردگارت
؛ از چه وقت بوده ؟ و چگونه بوده ، و بر چه تکیه دارد؟
امام : خداوند مکان را
مکان کرد، بى آنکه مکانى داشته باشد، و چگونگى را چگونه نموده بى آنکه خود چگونه
باشد، و بر قدرت خودش تکیه دارد.
در این هنگام ، آن مرد مسافر برخاست ، و سر
حضرت رضا
امام : هر چه خواهى بپرس .
مرد مسافر: به من بگو پروردگارت
؛ از چه وقت بوده ؟ و چگونه بوده ، و بر چه تکیه دارد؟
امام : خداوند مکان را
مکان کرد، بى آنکه مکانى داشته باشد، و چگونگى را چگونه نموده بى آنکه خود چگونه
باشد، و بر قدرت خودش تکیه دارد.
در این هنگام ، آن مرد مسافر برخاست ، و سر
حضرت رضا (علیه السلام) را بوسید و
گفت: گواهى مى دهم که معبودى جز خداى یکتا نیست ، و محمد (علیه السلام) رسول خدا است ، و على وصى رسول خدا و سرپرست
امت ، پس از او است ، و پیشوایان راستگو، شما امامان هستید، و تو جانشین آنها هستى
.
کافی باب الکون و المکان ،
حدیث 2، ص 88، ج 1.
کافی باب الکون و المکان ،
حدیث 2، ص 88، ج 1.