جنگیدن برای نماز
سلیمان فروتن کیا | چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۰۹ ب.ظ
فقط 14 سالش بود. شب عملیات رمضان دیدمش. تا نزدیکی های اذان صبح ، پیش خودم بود. صدای اذان یکی از رزمنده ها آمد؛ اذان صبح شده بود. من بودم و گشتاسب و پیرمردی که
کنارمان می جنگید ( پیرمرد گردان). باران آتش و گلوله ، لحظه ای تمامی نداشت.
پیرمرد گفت :" مگر می شود توی این اوضاع نماز خواند و ...؟" هنوز حرف پیرمرد تمام
نشده بود که گشتاسب ، حالت مردانه ای به خودش گرفت و گفت : "عمو! حواست کجاست ؟!
یادت رفته که ما برای همین نماز آمدیم و داریم می جنگیم؟! " بعدش هم الله اکبر گفت
و شروع کرد به نماز خواندن! شهید گشتاسب
گشتاسبی